" بسم الله الرحمن الرحیم "
یا أیها الإنسان ای انسان، إنّکَ کادحٌ إلی ربِّکَ کدحاً مسلماً تو با تلاش و مشقت به سوی پروردگارت می روی، فمُلاقِیه پس با او ملاقات می کنی*
فأمّا پس اما، مَن اُوتیَ کِتابَهُ بیَمینِه آن که کارنامه به دست راستش داده شود* فسَوفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیرا پس با او حسابی آسان می شود* و یَنقلِبُ إلی أهلِهِ مَسرُورا و خوشحال نزد کسان خویش باز می گردد*
و أمّا ولی، اما، مَن أوتیَ کتابَهُ وَراءَ ظهرِهِ آنکه کارنامه از پشت سرش داده شود* فسَوف پس به زودی،یَدعُوا فریادش بلند می شود که، ثُبُورا وای بر من که هلاک شدم* و یَصلی سَعیرا و درآتش افروخته وارد می شود*
إنّهُ کانَ فی أهلِهِ مَسرورا که وی (در دنیا) میان کسان خویش شادمان بود* إنّهُ ظَنَّ همانا او می پنداشت ، أن لَن یحور که هرگز بازگشتی نخواهد داشت* بَلی إنَّ ربّهُ بلکه همانا پروردگار او کان بِهِ بَصیرا بر او بیناست و او را زیر نظر داشت*
آیات 6 - 15 سوره انشقاق
سلام
معلمی داشتم کلاس پنجم ،معلم دینیمون بود ....با وجود اینکه هیچ نام و نشونی ازش یادم نیست حرفاش را هنوز یادمه.
یادمه در مورد نماز شب برامون حدیثی خوندن و تأکید داشت رو این نماز....توی اون عالم بچگی فکر می کردم منظورشون نماز اعشاء هستش و خیلی دقت می کردم که با هواس جمع این نماز رو بخونم! مثل دخترم که کوچیک تر که بود می گفت: مامان منو نماز نصف شب بیدار کن...منظورش نماز صبح بود!!
دومیش راجع به بخشش دیگران بود...یادمه از خدا خواسته بودم که اگه هر کی کوچکترین بدی کرد به من، حتی اگه ازش ناراحت شدم خدا ببخشدش... چند سال بعد از خدا خواستم هر قدر هم بدی دیگران در حق من بزرگ بود و من نخواستم ببخشم، خدایا تو به حرف من توجه نکن و ببخش!
اما سومیش راجع به قصاص گناهان بود که ایشون می گفتن از خدا بخواین قصاص گناهانتون تو همین دنیا باشه...هنوزم این حرفاشون رو تو گوشم دارم...انشا الله هر جا هستن عاقبتشون بخیر باشه!
گاهی که زندگی سخت میشه یهو این موضوع یادم میاد و میگم انشا الله که این سختیها قصاص گناهام باشه.
چند روز پیش یه حدیثی شنیدم به این مضمون که خداوند بنده مؤمنش را به خاطر گناهش به بیماری گرفتار میکنه و گناهانش رو قصاص می کنه اما به فرشته هاش میگه این بنده مؤمن من بخاطر گرفتاری و بیماریش از بعضی کارهای خیر باز مونده...در این مدت هر خیری که در زمان سلامتش انجام میداده در پرونده اعمالش ثبت کنید !
استاد توکل یه روایتی میگفتن که حضرت شعیب (علیه السلام) دربیابانی می گذشتند که دیدند جنازه متعفنی در خرابه ای افتاده...شخص رو شناختند که از مؤمنین بود و متعجب شدند از شیوه مردن او! جلوتر که رفتند شهری سیاه پوش وعزادار دیدند که همه در سوگواری بودند برای یک حاکم ظالم!!
وقتی پرسیدند ازحکمت این گونه مردن ِاین دو شخص،از جانب خدا وحی آمد که این مؤمن برای رفع مشکلش از این حاکم ظالم در خواست کمک کرد...
مراجعه این مومن به یک حاکم ظالم گناه بزرگی بود برای او، که این نوع مردن، جزای گناه او بود تا وقتی در مقابل من حاضر میشه پاک حاضر بشه!
و این کمک حاکم به این مؤمن تنها خیری بود که در زندگی انجام داده بود و این گونه مردن پاداش این خیر بود تا وقتی در برابر من حاضر میشه از من طلبی نداشته باشه!
واما حرف آخر:
پروردگارا ، تو اگر خواستی که از گناهان ما بگذری آن مقتضای فضل توست و اگر خواستی ما را عذاب کنی ، آن به مقتضای عدل توست * پس تو به حکم احسانت بر ما عفو را آسان ساز و ما را از عذاب خود در پناه آمرزش خویش آور که طاقت نداریم ما بر حکم عدالتت و احدی از ما بدون عفو کرمت نجات نخواهد یافت *
صحیفه سجادیه، باب دهم
التماس دعا